گفتگو با خدا
پیام های خداوند به صدها شکل و در هزاران لحظه و در طی میلیون ها سال به شما می رسد. اگر واقعاً به آنها گوش دهید، آنها را از دست نمی دهید و اگر قلباً آنها را به گوش جان سپارید، نمی توانید آنها را نادیده بگیرید.
وقتی تو چیزی طلب می کنی یعنی آن را نداری، یعنی نعمتهای بیکران حق را نمی بینی که چیزی «می خواهی».
دعای صحیح، دعای درخواست کردن چیزی نیست بلکه دعای تشکر است. زمانی که تو از پیش، از خداوند برای چیزی که مورد آرزوی توست تشکر می کنی؛ در واقع این بدین معناست که آن آرزو تحقق یافته است و این مهمترین حرف است. چون اعتراف به این واقعیت است که خداوند قبل از اینکه چیزی را از او بخواهی آن را به تو عطا کرده است.
اگر تو با ندبه و زاری چیزی را بخواهی، شانس به دست آوردن آن خیلی کم است. چون فکر نگهبانی که در پس هر اندیشه ای خوابیده این است که تو اکنون چیزی را نداری که درخواست می کنی و این فکر نگهبان به صورت واقعیت تو در می آید. تنها فکر نگهبانی که می تواند بر این فکر غلبه کند این باور و اعتقاد قلبی است که خداوند، بدون گفتگو آنچه از او خواسته شود، برآورده می سازد.
روند دعا بسیار آسان تر می شود وقتی به جای آنکه به طور ذهنی تصور شود خداوند به همه خواست ها، پاسخ مثبت میدهد، به طور شهودی پذیرفته شود که اصلا نیازی به درخواست نیست. در این صورت دعا به صورت دعای شکرگزاری در می آید و به هیچ وجه جنبه ی درخواست پیدا نمی کند، بلکه سپاسی است برای نعمت های موجود.
هیچ دعایی بدون پاسخ نخواهد ماند. هر دعایی، هر فکری، هر احساسی خلاق است. به میزانی که آن فکر برای تو واقعی باشد و جدی تلقی شود، به همان شدت در تجربه ی تو تبلور پیدا خواهد کرد.
ترس، انرژی است که منقبض می کند، درها را می بندد، به داخل می کشاند، فرار می کند، پنهان می شود و صدمه می رساند.
عشق، انرژی است که سبب بسط و گسترش می شود، آغوش می گشاید، به بیرون می جهد، دوام می آورد، آشکار می شود، سهیم می گردد و درمان می کند.
هر فکر، گفتار یا عملی که از انسان سر می زند، ریشه در یکی از این دو هیجان دارد. ولی تو در انتخاب هریک از این دو کاملاً مختاری.
صدای درون، بلندترین صدایی است که خداوند برای صحبت به کار می برد، چون نزدیکترین صدا به تو است. همان صدایی است که به تو می گوید آیا هر چیز دیگری واقعیت دارد یا ساختگی است؟ درست است یا غلط؟ خوب است یا بد؟ این صدایی است که می گوید کلماتی که می خوانی ناشی از عشق است یا ترس؟ بر اساس این معیار، تو تصمیم می گیری که از آنها باید پیروی کنی یا آنها را نادیده بگیری.
هیچگاه، راه کارمایی را که دیگری طی می کند مورد قضاوت قرار مده. به موقعیت دیگران غبطه مخور و ازشکست آنها غمگین مباش. چون تو نمی دانی که در حساب و کتاب الهی چه چیز موفقیت و چه چیز شکست است.
هیچ رخدادی را مصیبت بار یا شادی آفرین منام، مگر اینکه تصمیم بگیری یا شاهد باشی چگونه از این رخداد استفاده می شود.
در هر موقعیتی موهبتی است که پیش آمده و در هر تجربه ای گنج پنهانی نهفته است. نقطه ای روشن در دل تاریکی باش و آن را لعن و نفرین نکن.
آنچه که تو در هنگام بزرگترین آزمایش حیات انجام می دهی، می تواند بزرگترین پیروزی تو باشد چون تجربه ای را که تو خلق می کنی، تبلور «کسی که واقعاً هستی» و «کسی که می خواهی باشی»، می باشد.
همه ی زندگی به صورت ابزار خلقت تو وجود دارد، و همه ی حوادث آن صرفاً خود را به عنوان فرصت هایی برای تو، که تصمیم بگیری و بفهمی که کیستی و چه کسی می خواهی باشی نمایان می سازند.
تو نمی توانی حادثه بیرونی را تغییر دهی، پس باید تجربه درونی را تغییر دهی. این راه و شیوه ی تسلط بر زندگی است.
هیچ چیز فی نفسه و به خودی خود، رنج آور نیست. رنج ناشی از فکر نادرست است. رنج ناشی از خطای فکر است. تمامی سالک ها، هیچیک تصور قربانی بودن از خود ندارند، اگر چه بسیاری واقعاً رنج بیشماری را متحمل شوند.
قضاوت را بردارید، رنج از بین می رود
از کتاب: گفتگو با خدا
نویسنده: نیل دونالد والش
ترجمه: توراندخت تمدن