بازتولد از نگاه یونگ و سعدی
چرا مفهوم بازتولد مهم است؟ و چرا توجه به تعریف این مفهوم اهمیت دارد؟
پاسخ این پرسشها را هر شخصی باید در جهانبینی و انسانشناسی و جغرافیای معرفتی خود بدهد. از آنجا که میتوان سعدی را نماینده انسان ایرانی در طول قرنها دانست و یونگ نیز از روانشناسان بنام جهان است که با متد غربی درصدد تعریف دوباره جهان برای خود و بشر بوده است، بد نیست توجه شود که این دو در کجا و چگونه در مفهوم بازتولد انسان افتراق نظر دارند.
در نخستین نگاه به تولد انسان و تازه شدن جهان به بیتی از سعدی توجه کنید که فرمود: از در درآمدی و من از خود به در شدم/ گفتی کزین جهان به جهانی دگر شدم. به همین بیت فعلا بسنده میکنیم تا بعد. اما کارل گوستاو یونگ به پنج نوع بازتولد قائل است.
۱- تناسخ Metempaychosis:
یا تناسخ ارواح؛ طبق این دیدگاه، حیات فرد در طول زمان با عبور از بدنهای مختلف تداوم مییابد.
۲- تجسد reincarnation:
این مفهوم بازتولد الزاما به معنای تداوم شخصیت است. اصولا تجسد به معنای تولد مجدد در بدن انسان است.
۳- رستاخیز resurrection:
این مفهوم به معنای احیای وجود انسان پس از مرگ است.
۴- تولد مجدد renovation:
یعنی نوزایی در محدوده حیات فرد.
۵- مشارکت در فرآیند تحول:
در این نوع بازتولد، فرد از طریق حضور در آیینها در فیض الهی شریک میشود.
در خلق اثر ناب هنری در ادبیات کهن فارسی اما؛ نوع دیگری از بازتولد اتفاق میافتد. هنرمند از جهانی به جهان دیگر میرود و از مرتبهای به مرتبه دیگر؛ و به مرکز هستی (هستی ناب) نزدیک میشود. او نوعی از بازتولد را تجربه میکند که در هیچیک از تعاریف یونگ نمیگنجد، سفر از زمان فانی به زمان باقی (که موطن اصلی انسان است) و کشف گوشههای ناشناخته وجود، نزدیک شدن به مرکز عالم، تجربه مکان مقدس معنوی، اتفاقی است که در هنگام خلق اثر ناب هنری در وجود هنرمند رخ میدهد. در این حالت است که وجود هنرمند در زمان و مکان مقدس گسترش و بسط مییابد. درواقع نسبتی که هنرمند با زمان و مکان باقی برقرار میکند جایگاه اثر هنری وی را تعیین میکند و این موضوع البته با نظام معرفتشناختی وی نسبت دوسویه دارد. پیش از این، نیاز به رویینتنی و هراس از مرگ است و مرگآگاهی که هنرمند را به سمت خلق اثر سوق میدهد، اثری که نام او را ماندگار میکند. باقی ماندن هنرمند در همین مرتبه اما منجر به کشف معانی کهتری از مراتب وجود خواهد شد.
شاعرانی چون سعدی در بسیاری از آثار ناب خود از این مرتبه عبور کردهاند، نگاه کنید به این غزل:
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم / بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم / به گفتوگوی تو خیزم به جستوجوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم / نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم / ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم / جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان / مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن / وگر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
در این غزل و بسیاری عاشقانههای دیگر؛ سعدی از مرتبه وجود جسمانی با مرکز عالم ارتباط برقرار نمیکند. بلکه فراتر از آن و با عبور از مرتبه جسمانی با مرتبهای از هستی به سخن مینشیند؛ مرتبهای که میتوان از تمام شاهدان زمین و آسمان بهخاطر او گذشت. منشاء این بازتولد، جهان پس از رستخیز است یعنی دو مرتبه پس از مرگ، برخاستن از نیستی و متوسل شدن به منشاء حیات جاودان. سعدی آفرینشگر در این غزل در مرتبهای از وجود قرار گرفته که مرگ آن را بیقرار نمیکند و اصلا مرگ در این مرتبه از هستی راه ندارد. این بازآفرینی هستی پس از مرگهای متوالی است که زیباییشناسی شرقی را اغنا میکند، و این جایی است که نه نظریه تجربه تعالی حیات یونگ و نه dasein هایدگر نمیتوانند به تفسیر آن برآیند. وحشت از مرگ در آثار ناب در شعر کهن فارسی محملی از بروز ندارد. مرگ برای سعدی مشت باز شدهای است که معمایی را روایت نمیکند. او بارها و بارها از مرگ عبور کرده و به مرتبهای از بازتولد در هستی رسیده، مرتبهای که با هیچیک از خطکشها در نظریهپردازیهای غربی نمیتوان آن را به سنجه نشست:
دیدار تو حل مشکلات است / صبر از تو خلاف ممکنات است
دیباچهی صورت بدیعت / عنوان کمال حسن ذات است
لبهای تو خضر اگر بدیدی / گفتی لب چشمهی حیات است
نقطه آغاز شعر عاشقانه فارسی در ادبیات کهن ایران، در جهان پس از مرگ نمود دارد. مرگهای دم به دم و لحظه به لحظهای که شاعر با آن سوی سرچشمه تازهای از حیات گام برمیدارد؛ در آن به شستوشوی روح برمیآید و به رستاخیز میرسد. و درست به همین دلیل است که برخی شاعران ما در شعرهای این جهانی خود حکیماند و فرزانه و با عقل و منطق میسرایند و در شعرهای عاشقانه خود قیامتاند و با چشم دل به دیدار معشوق مشغولند.
نوشته : سودابه امینی
منبع : روزنامه فرهیختگان