مکتب روانشناسی تحلیلی یونگ
جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۳۹ ب.ظ
در بررسی مفهومی شخصیت انسانی، با سه دسته پرسش روبرو هستیم
1ـ پرسشهای ساختاری : چه چیزهایی ساختار شخصیت را پایه گذاری می کنند؟
2ـ پرسشهای پویایی : این اجزا به چه نحوی دست به تعامل با خود و جهان بیرونی ذهن می زنند؟
3ـ پرسشهای رشد و تحول : چه منابعی انرژی شخصیت را ایجاد می کنند و باعث عملکردش می شوند؟
انرژی روانی چگونه در میان اجزای گوناگون شخصیت توزیع می شود؟
روانشناسی تحلیلی یونک می کوشد پاسخی روشن به این سوال ها بدهد. در روانشناسی یونک شخصیت بطور عام روان (psyche) یا ذهن نامیده می شود. روان، تمامی افکار ،احساسات و رفتارهای آگاهانه و ناآگاهانه را در بر می گیرد. کنش و عملکرد محتویات درون روان فرد، او را با محیط اجتماعی پیرامون همگام می کند
سه سطح کلی روان آدمی عبارتند از :
آگاهی consciousness
ناخودآگاه شخص personal unconscious
ناخودآگاه جمعی collective unconscious
آگاهی :
بخش اگاهی تنها قسمت ای از ذهن است که مستقیما برای خود فرد شناخته شده است و عملکرد آن با چهارکنش ذهنی قابل سنجش و مشاهده است :
فکر کردن ـ احساس کردن (داشتن عاطفه)ـ درک کردن(قدرت تشخیص) ـ بینش( فراست)
جهت گیری آگاهانه ذهنی هر فرد با دو نگرش کلی برون گرایی و درون گرایی یعنی سوق دادن آگاهی به سوی دنیای بیرون و عینی و یا سوق دادن آگاهی به سوی دنیای درونی و ذهنی صورت می گیرد.
Ego: ایگو، منیت یا آنچه که ما «من» می گوییم نامی است که یونگ برای تشریح ذهن آگاه استفاده می کند که متشکل از تمامی دریافتهای آگاهانه ، خاطرات،تفکرات و احساسات ما است .
ایگو دروازه بان قلمرو آگاهی است و تا زمانی که Ego وجود یک عقیده، احساس خاطره و یا ادراک را تصدیق نکند هیچ کدام نمی توانند به بخش آگاه آورده شوند.
ناخودآگاه شخص:
آن دسته از تجربیاتی که Ego از شناختن و یا تصویب آنها سرباز زده و به حوزه آگاهی راه نمی دهد سراز انباری در می آورند که یونگ از آن با عنوان ناخودآگاه شخص یاد می کند از قبیل مشکلات حل نشده ناسازگاری ها، عقده هاو...
ناخودآگاه جمعی:
مخزنی است که کهن الگوها یا آرک تایپ ها (Arche type)در آن جای گرفته اند کهن الگو به معنای مدل یا نمونه اصلی و اولیه است که طرح ها و دیگر چیزها از آن سرمشق گرفته اند کهن الگو ها جهانی هستند و در همه جا یکسانند یعنی تمامی افراد تصاویر و تجسمات یگانه ای را به ارث می برند مثلا هر نوزادی در هر نقطه از جهان یک کهن الگوی مادر را به ارث می برند این تصاویر از قبل آماده شده مادر بعدها در چگونگی رفتار مادر واقعی ادغام شده و در تجربیات و روابطی که طفل با مادر دارد تبلور می شود و از آنجاست که تفاوتهای فردی اشخاص در برداشتهایمان از کهن الگوی مادر بزودی آشکار می شود چرا که روشهای تربیتی مادران در یک خانواده با یک خانواده دیگر و یا حتی در مورد دو کودک دریک خانواده با هم اختلافاتی خواهد داشت.
برخی از کهن الگوها در حالت دادن به شخصیت و رفتارها از آنچنان اهمیتی برخوردار ند که یونگ با توجه ویژه ای به آنها پرداخته است و در واقع کلید واژه های درک مفاهیم روانشناسی یونگ هستند و عبارتند از:
1ـ نقاب (persona)
2ـ سایه (shadow)
3ـ آنیما / آنیموس (Anima/ Animus)
4ـ خویشتن (self)
نقاب یا ماسک
نقاب شخصیت آنچیزی است که شخص در انظار عمومی به نمایش می گذارد که الزاما خود او نیست شخصیتی است که مادر روابط شخصی و یا محیط های کاری خود به جامعه نشان می دهیم مثل رفتاری که یک مدیر در محل کار متناسب با وظایف و مسئولیتهایش از خود بروز می دهد یا رفتاری که یک دکتر در مطب خود در برخورد با منشی یا مراجعین از خود نشان می دهد
وجود پرسونا برای ادامه حیات و بقا امری ضروری است و پایه گذار اجتماع و زندگی اجتماعی ماست.
نقاب ، پلی است میان من و دنیای بیرون و به مانند سازشی است بین من واقعی و دنیا در واقع تطابقی کم و بیش آگاهانه با وضعیت زندگی است
سایه
سایه بیش از هر کهن الگویی اساس طبیعت حیوانی بشر را در بر دارد و مبدا بهترین و برترین جنبه های انسانی است سایه تاریکی درون آدمی است که الزاما جایگاه پلیدی ها و زشتی ها نیست در واقع سایه بدون احساس مسئولیت اخلاقی است نه خیر است و نه شر درست مثل حیوانات یک حیوان هم می تواند با مهربانی از فرزندش مراقبت کند و هم می تواند سبعانه شکار کند هر دو کار از او بر می آید اما برای انجام هیچ یک از آن دو اراده ای به خرج نمی دهد و همان کاری را می کند که باید بکند او «بیگناه» است کهن الگوهایی که از آنها خبر نداریم پتانسیل هایی که بالفعل نشده اند خصوصیاتی که آنها را می شناسیم اما انتخاب نمی کنیم همه در تعریف کهن الگوی سایه می گنجددر سیستم یونگ همه مسایل جنسی و غرایز حیاتی به طور عام اجزای کهن الگوی سایه هستند آنها برخاسته از حد فاصل میان دوران ماقبل انسانی و دوران پس از حیوانی ما هستند زمانی که نسبت به خود آگاه نبودیم.
آنیما / آنیموس
آنیما یا زن درون مرد (مادینه روان) جنبه زنانه حاضر در ناخودآگاه جمعی مردان و آنیموس یا مرد درون زن (نرینه روان) جنبه مردانه حاضر در ناخودآگاه جمعی زنان است آنیما و آنیموس هر دو ترکیبی از عوامل کهن الگویی و تجربیات شخصی ما از پدر و مادر است اولین نمود و تجلی آنیما غالبا بصورت فرافکنی صورت می گیرد هنگامی که مردی زنی را می بیند قلب او به تپش افتاده و عاشق می شود این پدیده فرافکنی آنیما است یعنی قدرت و کشش به طرف مقابل از درون می آید ما تصویر آنیمای خود را از درون به روی زن ای در بیرون فرافکن (project) می کنیم عکس این مطلب هم در فرافکنی آنیموس بروی مرد بیرونی صادق است.
خویشتن (self)
مرکز سازماندهی یک شخصیت کهن الگویی است که سلف نامیده می شود خویشتن کهن الگوی نظم ، سازماندهی و وحدت و یگانگی است مثل خورشیدی که در کانون منظومه تمامی کهن الگوهای دیگر قرار گرفته است به عبارت دیگر self کهن الگوهای دیگر را به طرف خود کشیده در مدار خود نگه داشته شخصیت را متحد و پیوسته کرده احساس از ثبات و استحکام و یکتایی به آن می دهد کسی که ناخودآگاه خویشتن (self) را نمی شناسد عناصر سرکوب شده ناآگاه خویش را در دیگران فرافکنی و تصویر می کند آنگاه ایشان را برای اشتباهات و خطاهای خود که شناسایی نکرده و متوجه آنها نشده است متهم می کند و شروع به انتقاد و عیبجویی از افراد می کند در صورتی که در تمامی این مدت جزئی از ناخودآگاه خود را افشا کرده پسشخص بجای پرتوافکنی بر روی دیگران با شروع به جستجوی دلایل در خود در نهایت با خود و مردم هماهنگی بیشتری پیدا می کند در واقع کهن الگوی خویشتن (self) یک عامل راهنمای درونی است در مقابل ego که عامل راهنمای بیرونی است مفهوم کهن الگوی خویشتن (self) مهمترین نتیجه ای است که یونگ از تحقیقات خود درباره ناخودآگاه جمعی بدست آورده است .
تعامل و کنش های متقابل در ساختار شخصیتی:
تمامی مفهوم های ساختاری یونگ بر یک دیگر اثر گذار بوده و عملکردهای متقابلی دارند
این تعامل ناشی از تضادهایی است که در هر بخش از شخصیت انسان وجود دارد :
درونگرایی در مقابل برونگرایی نقاب(persona) در مقابل سایه (shadow) زن درون مرد (Anima) در مقابل (Animus) ستیز آنیموس با آنیمای درون زن و...
در مقابل این کنش ها یونگ اصل جبران در روان را مطرح می کند جبران یعنی فراهم آوردننوعی توازن و تعامل بین عناصر متضاد روان به عنوان مثال شخصی که در ذهنیت آگاه خود ، Egoتاکید دارد که متفکر است به گونه ای ناخودآگاه از نوع افراد شهودی و حساس است این مکانیزم طبیعی از عدم تعامل روانی واختلال مشاعر در فرد جلوگیری می کند.
انرژی روانی ( libido)
انرژی است که شخصیت با کمک آن توان انجام اعمال خود را خواهد یافت انرژی روانی libido نامیده می شود که البته با مفهوم فروید از واژه libido بسیار متفاوت است یونگ برخلاف فرویدlibido را به مفهوم انرژی جنسی محدود نکرده بلکه مفهومی بسیار وسیع تر برای آن در نظر گرفته است در روانشناسی یونگ مفهوم انرژی روانی مترادف با اشتیاق، رغبت و اشتهاست در معنی عام خود مثل رغبت و اشتیاق برای فرونشاندن عطش تشنگی یا حس گرسنگی یا عواطف و احساسات پس libido بیانگر میل، اشتیاق، آرزو، نیت و اراده است برخلاف انرژی های فیزیکی معیارهای کمیتی برای سنجش انرژی روانیانسان در دست نیست.
ارزش روانی:
ارزش روانی مبنای سنجش و اندازه گیری مقدار انرژی است که عنصر روانی خاصی آن را مصرف می کند هنگامی که به عقیده و یا احساس ارزشی خاص قائل می شویم به این معنی است که این عقیده یا احساس برای تحت نفوذ در آوردن واداره رفتار فرد نیروی زیادی دارد که قادر است آن را اعمال کند فردی که برای زیبایی ارزش زیادی قائل است انرژی فراوانی را وقف دستیابی به زیبایی می کند پیرامون خود را با اشیای زیبا پر می کند به اماکن زیبا می رود حس زیباشناسی خود را زنگی کرده اگر بتواند به خلق آثار هنری می پردازد در مقابل کسی که ارزش زیادی برای زیبایی قائل نیست در عوض ارزش والایی برای قدرت قائل است عمده انرژی خود را به فعالیتهایی تخصیص می دهد که در نهایت در جهت نیل به قدرت باشند اندازه گیری «ارزش» انرژی روانی که در یک عنصر روانشناسی به مصرف می رسد بصورت نسبی امکان پذیر استبه عنوان مثال اگر شخصی در طول هفته 30 ساعت را صرف پول در آوردن (در جهت نیل به قدرت) و تنها 1 ساعت را به لذت بردن از زیباییهای طبیعت و پرداختن به بخش زیباشناسانه خود اختصاص دهد قضاوت نمودن در مورد نسبت ارزشهای میان این دو فعالیت مشکل نیست البته باید توجه داشت که روان به عنوان سیستمی پویا و باز پیوسته در حال سنجش و ارزیابی و مبادله اطلاعات است و متناسب با تغییر میزان ارزش های روانی در طول زمان انرژی روانی تخصیص داده شده هم تغییر می کند.
1ـ پرسشهای ساختاری : چه چیزهایی ساختار شخصیت را پایه گذاری می کنند؟
2ـ پرسشهای پویایی : این اجزا به چه نحوی دست به تعامل با خود و جهان بیرونی ذهن می زنند؟
3ـ پرسشهای رشد و تحول : چه منابعی انرژی شخصیت را ایجاد می کنند و باعث عملکردش می شوند؟
انرژی روانی چگونه در میان اجزای گوناگون شخصیت توزیع می شود؟
روانشناسی تحلیلی یونک می کوشد پاسخی روشن به این سوال ها بدهد. در روانشناسی یونک شخصیت بطور عام روان (psyche) یا ذهن نامیده می شود. روان، تمامی افکار ،احساسات و رفتارهای آگاهانه و ناآگاهانه را در بر می گیرد. کنش و عملکرد محتویات درون روان فرد، او را با محیط اجتماعی پیرامون همگام می کند
سه سطح کلی روان آدمی عبارتند از :
آگاهی consciousness
ناخودآگاه شخص personal unconscious
ناخودآگاه جمعی collective unconscious
آگاهی :
بخش اگاهی تنها قسمت ای از ذهن است که مستقیما برای خود فرد شناخته شده است و عملکرد آن با چهارکنش ذهنی قابل سنجش و مشاهده است :
فکر کردن ـ احساس کردن (داشتن عاطفه)ـ درک کردن(قدرت تشخیص) ـ بینش( فراست)
جهت گیری آگاهانه ذهنی هر فرد با دو نگرش کلی برون گرایی و درون گرایی یعنی سوق دادن آگاهی به سوی دنیای بیرون و عینی و یا سوق دادن آگاهی به سوی دنیای درونی و ذهنی صورت می گیرد.
Ego: ایگو، منیت یا آنچه که ما «من» می گوییم نامی است که یونگ برای تشریح ذهن آگاه استفاده می کند که متشکل از تمامی دریافتهای آگاهانه ، خاطرات،تفکرات و احساسات ما است .
ایگو دروازه بان قلمرو آگاهی است و تا زمانی که Ego وجود یک عقیده، احساس خاطره و یا ادراک را تصدیق نکند هیچ کدام نمی توانند به بخش آگاه آورده شوند.
ناخودآگاه شخص:
آن دسته از تجربیاتی که Ego از شناختن و یا تصویب آنها سرباز زده و به حوزه آگاهی راه نمی دهد سراز انباری در می آورند که یونگ از آن با عنوان ناخودآگاه شخص یاد می کند از قبیل مشکلات حل نشده ناسازگاری ها، عقده هاو...
ناخودآگاه جمعی:
مخزنی است که کهن الگوها یا آرک تایپ ها (Arche type)در آن جای گرفته اند کهن الگو به معنای مدل یا نمونه اصلی و اولیه است که طرح ها و دیگر چیزها از آن سرمشق گرفته اند کهن الگو ها جهانی هستند و در همه جا یکسانند یعنی تمامی افراد تصاویر و تجسمات یگانه ای را به ارث می برند مثلا هر نوزادی در هر نقطه از جهان یک کهن الگوی مادر را به ارث می برند این تصاویر از قبل آماده شده مادر بعدها در چگونگی رفتار مادر واقعی ادغام شده و در تجربیات و روابطی که طفل با مادر دارد تبلور می شود و از آنجاست که تفاوتهای فردی اشخاص در برداشتهایمان از کهن الگوی مادر بزودی آشکار می شود چرا که روشهای تربیتی مادران در یک خانواده با یک خانواده دیگر و یا حتی در مورد دو کودک دریک خانواده با هم اختلافاتی خواهد داشت.
برخی از کهن الگوها در حالت دادن به شخصیت و رفتارها از آنچنان اهمیتی برخوردار ند که یونگ با توجه ویژه ای به آنها پرداخته است و در واقع کلید واژه های درک مفاهیم روانشناسی یونگ هستند و عبارتند از:
1ـ نقاب (persona)
2ـ سایه (shadow)
3ـ آنیما / آنیموس (Anima/ Animus)
4ـ خویشتن (self)
نقاب یا ماسک
نقاب شخصیت آنچیزی است که شخص در انظار عمومی به نمایش می گذارد که الزاما خود او نیست شخصیتی است که مادر روابط شخصی و یا محیط های کاری خود به جامعه نشان می دهیم مثل رفتاری که یک مدیر در محل کار متناسب با وظایف و مسئولیتهایش از خود بروز می دهد یا رفتاری که یک دکتر در مطب خود در برخورد با منشی یا مراجعین از خود نشان می دهد
وجود پرسونا برای ادامه حیات و بقا امری ضروری است و پایه گذار اجتماع و زندگی اجتماعی ماست.
نقاب ، پلی است میان من و دنیای بیرون و به مانند سازشی است بین من واقعی و دنیا در واقع تطابقی کم و بیش آگاهانه با وضعیت زندگی است
سایه
سایه بیش از هر کهن الگویی اساس طبیعت حیوانی بشر را در بر دارد و مبدا بهترین و برترین جنبه های انسانی است سایه تاریکی درون آدمی است که الزاما جایگاه پلیدی ها و زشتی ها نیست در واقع سایه بدون احساس مسئولیت اخلاقی است نه خیر است و نه شر درست مثل حیوانات یک حیوان هم می تواند با مهربانی از فرزندش مراقبت کند و هم می تواند سبعانه شکار کند هر دو کار از او بر می آید اما برای انجام هیچ یک از آن دو اراده ای به خرج نمی دهد و همان کاری را می کند که باید بکند او «بیگناه» است کهن الگوهایی که از آنها خبر نداریم پتانسیل هایی که بالفعل نشده اند خصوصیاتی که آنها را می شناسیم اما انتخاب نمی کنیم همه در تعریف کهن الگوی سایه می گنجددر سیستم یونگ همه مسایل جنسی و غرایز حیاتی به طور عام اجزای کهن الگوی سایه هستند آنها برخاسته از حد فاصل میان دوران ماقبل انسانی و دوران پس از حیوانی ما هستند زمانی که نسبت به خود آگاه نبودیم.
آنیما / آنیموس
آنیما یا زن درون مرد (مادینه روان) جنبه زنانه حاضر در ناخودآگاه جمعی مردان و آنیموس یا مرد درون زن (نرینه روان) جنبه مردانه حاضر در ناخودآگاه جمعی زنان است آنیما و آنیموس هر دو ترکیبی از عوامل کهن الگویی و تجربیات شخصی ما از پدر و مادر است اولین نمود و تجلی آنیما غالبا بصورت فرافکنی صورت می گیرد هنگامی که مردی زنی را می بیند قلب او به تپش افتاده و عاشق می شود این پدیده فرافکنی آنیما است یعنی قدرت و کشش به طرف مقابل از درون می آید ما تصویر آنیمای خود را از درون به روی زن ای در بیرون فرافکن (project) می کنیم عکس این مطلب هم در فرافکنی آنیموس بروی مرد بیرونی صادق است.
خویشتن (self)
مرکز سازماندهی یک شخصیت کهن الگویی است که سلف نامیده می شود خویشتن کهن الگوی نظم ، سازماندهی و وحدت و یگانگی است مثل خورشیدی که در کانون منظومه تمامی کهن الگوهای دیگر قرار گرفته است به عبارت دیگر self کهن الگوهای دیگر را به طرف خود کشیده در مدار خود نگه داشته شخصیت را متحد و پیوسته کرده احساس از ثبات و استحکام و یکتایی به آن می دهد کسی که ناخودآگاه خویشتن (self) را نمی شناسد عناصر سرکوب شده ناآگاه خویش را در دیگران فرافکنی و تصویر می کند آنگاه ایشان را برای اشتباهات و خطاهای خود که شناسایی نکرده و متوجه آنها نشده است متهم می کند و شروع به انتقاد و عیبجویی از افراد می کند در صورتی که در تمامی این مدت جزئی از ناخودآگاه خود را افشا کرده پسشخص بجای پرتوافکنی بر روی دیگران با شروع به جستجوی دلایل در خود در نهایت با خود و مردم هماهنگی بیشتری پیدا می کند در واقع کهن الگوی خویشتن (self) یک عامل راهنمای درونی است در مقابل ego که عامل راهنمای بیرونی است مفهوم کهن الگوی خویشتن (self) مهمترین نتیجه ای است که یونگ از تحقیقات خود درباره ناخودآگاه جمعی بدست آورده است .
تعامل و کنش های متقابل در ساختار شخصیتی:
تمامی مفهوم های ساختاری یونگ بر یک دیگر اثر گذار بوده و عملکردهای متقابلی دارند
این تعامل ناشی از تضادهایی است که در هر بخش از شخصیت انسان وجود دارد :
درونگرایی در مقابل برونگرایی نقاب(persona) در مقابل سایه (shadow) زن درون مرد (Anima) در مقابل (Animus) ستیز آنیموس با آنیمای درون زن و...
در مقابل این کنش ها یونگ اصل جبران در روان را مطرح می کند جبران یعنی فراهم آوردننوعی توازن و تعامل بین عناصر متضاد روان به عنوان مثال شخصی که در ذهنیت آگاه خود ، Egoتاکید دارد که متفکر است به گونه ای ناخودآگاه از نوع افراد شهودی و حساس است این مکانیزم طبیعی از عدم تعامل روانی واختلال مشاعر در فرد جلوگیری می کند.
انرژی روانی ( libido)
انرژی است که شخصیت با کمک آن توان انجام اعمال خود را خواهد یافت انرژی روانی libido نامیده می شود که البته با مفهوم فروید از واژه libido بسیار متفاوت است یونگ برخلاف فرویدlibido را به مفهوم انرژی جنسی محدود نکرده بلکه مفهومی بسیار وسیع تر برای آن در نظر گرفته است در روانشناسی یونگ مفهوم انرژی روانی مترادف با اشتیاق، رغبت و اشتهاست در معنی عام خود مثل رغبت و اشتیاق برای فرونشاندن عطش تشنگی یا حس گرسنگی یا عواطف و احساسات پس libido بیانگر میل، اشتیاق، آرزو، نیت و اراده است برخلاف انرژی های فیزیکی معیارهای کمیتی برای سنجش انرژی روانیانسان در دست نیست.
ارزش روانی:
ارزش روانی مبنای سنجش و اندازه گیری مقدار انرژی است که عنصر روانی خاصی آن را مصرف می کند هنگامی که به عقیده و یا احساس ارزشی خاص قائل می شویم به این معنی است که این عقیده یا احساس برای تحت نفوذ در آوردن واداره رفتار فرد نیروی زیادی دارد که قادر است آن را اعمال کند فردی که برای زیبایی ارزش زیادی قائل است انرژی فراوانی را وقف دستیابی به زیبایی می کند پیرامون خود را با اشیای زیبا پر می کند به اماکن زیبا می رود حس زیباشناسی خود را زنگی کرده اگر بتواند به خلق آثار هنری می پردازد در مقابل کسی که ارزش زیادی برای زیبایی قائل نیست در عوض ارزش والایی برای قدرت قائل است عمده انرژی خود را به فعالیتهایی تخصیص می دهد که در نهایت در جهت نیل به قدرت باشند اندازه گیری «ارزش» انرژی روانی که در یک عنصر روانشناسی به مصرف می رسد بصورت نسبی امکان پذیر استبه عنوان مثال اگر شخصی در طول هفته 30 ساعت را صرف پول در آوردن (در جهت نیل به قدرت) و تنها 1 ساعت را به لذت بردن از زیباییهای طبیعت و پرداختن به بخش زیباشناسانه خود اختصاص دهد قضاوت نمودن در مورد نسبت ارزشهای میان این دو فعالیت مشکل نیست البته باید توجه داشت که روان به عنوان سیستمی پویا و باز پیوسته در حال سنجش و ارزیابی و مبادله اطلاعات است و متناسب با تغییر میزان ارزش های روانی در طول زمان انرژی روانی تخصیص داده شده هم تغییر می کند.
منبع:وبلاگ دنیای درون
۹۳/۰۸/۳۰